سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

سوءتفاهم

(۱)

حوا پرسید: این چیه؟

گفتم: سیمای موبایلمه

گفت: سیما نه نیما!

(۲)

قصه‌ی خروس‌زری پیرهن‌پری می‌گفتم: قوقولی قوقو سحر شد ...

حوا گفت: نه، من شدم، سحر نه، من!

(۳)

به حوا گفتم: تو عزیز منی

گفت: نه عزیز۱ نیستم، من گل بابااَمَم. عزیز، توی کامپیوتره.

۱: عزیز، مادربزرگِ پدربزرگِ حوا است! که هنوز زنده است و عکسش در کامپیوتر است.

نظرات 2 + ارسال نظر
سهیل میرزایی سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:11 ب.ظ

سلام
با داستانک
صفرو یک
به روزم
منتظر خوانش شما دوست گلم

آثار کوتاه و در عین حال قابل احترام و تامل بود
تبریک می گم

زهرا شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:53 ق.ظ http://zahrarezaee.blogfa.com

سلام.امیدوارم در کنار دخترانتان روزهای خوبی داشته باشید.
من هم می خواهم بیمارستان هدایت زایمان کنم شما از آنجا راضی بودید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد