سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

بخشش، سرآغاز دعوای تازه

رفتم سراغ داداشم و ازش پرسیدم: اگر من همین الان بمیرم، تو همه‌ی کارهایی که در حقت کرده‌ام را می‌بخشی تا من به بهشت بروم؟

برادرم که تا آن روز چنین رفتاری از من را تجربه نکرده‌بود و حسابی تحت تأثیر قرار گرفته بود، جواب داد: آره می‌بخشمت.

اضافه کردم: قول می‌دهی که پشیمون نشوی؟

دیگه برادرم طاقتش طاق شده بود و حسابی احساساتی شده بود، گفت: آره قول می‌دهم، تو چطور؟ تو هم منو می‌‌بخشی؟

جواب دادم: نه!

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:20 ق.ظ http://www.noosar.blogfa.com

ای ناقلا خیلی جالب بود
با دو داستانک تازه چشم به راهتونم.[گل]

بابک.پ.۲۵ یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:00 ق.ظ http://bishehsar.blogsky.com

بگو الان داری تقاص چیو پس می دی
یه سوال؛ داداشت هنوز زندس؟ :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد