علی طی یک عملیات کاملا ناجوانمردانه، درست فردای اتمام بنایی که خانه را گند برداشته بود، مادرش را به افطار دعوت کرد خانهمان و من مجبور شدم با قدرت چند اسب بخار خانه را تمیز کنم.
در عوض مادرشوهرم طی یک عملیات کاملا جوانمردانه، خواست که من فقط چایی دم کنم و افطاری را با خودش آورد، آش شلهقلمکار، سبزیخوردن، خرما، نان سنگک تازه ... حتی پرسید: کره و پنیر هم بیاورم؟
ای ول قدر مادر شوهرتو بدون کم پیدا میشه ها
احتمالا مادر شوهرت روز حسرت می بینه روش تاثیر گذوشته
از نشانههای تخیلی بودن سریال روز حسرت، همان رابطهی عروس و مادرشوهرش است.
_چند اسب بخار قدرت زیادی نیست سحر خانم.این اسب ها بی بخارند . حالا باز اگه میگفتی چندین اسب بخار ،یه چیزی
_احتمال دارد که علی بی غم علاوه بر اینکه تو را می شناسد ، مامانش را هم بشناسد.
_عجب کیفی کردی تو ! در پایان روز ، خانه ای تمیز و معده ای پر از شله قلم کار و سبزی و خرما و .... همیشه آخرش خوبه . آفرینش مثل فیلم هندیه . اولش خوبه ، وسطش سخته ، آخرش معرکه اس !