سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

توقع زیادی ندارم!

دلم پیاده‌رو می‌خواهد!    

نه بابا، نه از آن پیاده‌روهایی که پهن است و کفش سنگ‌فرش است و یک طرفش باغچه دارد و راه به راه سطل آشغال دارد؟  و گاهی اغذیه‌فروشی‌ای صندلی‌هایش را بیرون چیده است و تو وسوسه می‌شوی که دمی بنشینی و در بین گذر عابران چیزی بنوشی یا بخوری.  

 

نه بابا، نه از آ‌ن پیاده‌روهایی که بچه‌ها بتوانند در آن لی‌لی بازی کنند، و تو بتوانی به آسودگی دستشان را رها کنی و تماشایشان کنی که به دنبال هم می‌‌دوند.  

 

نه بابا، نه حتی از آن پیاده‌روهایی که باریک است و کفش سنگ‌فرش است اما جابه‌جا سنگ‌هایی لق شده‌اند و روزهای بارانی پا که می‌گذاری، آبش می‌پاشد به پاچه شلوار خودت و بغل‌دستی‌هایت، و روی شمشاد باغچه‌اش که کچل و کج و کوله‌است مدام تف‌های غلیظ و رقیق می‌بینی و مغازه‌دارها هم آشغال‌هایشان را گذاشته‌اند کنار تک و توک درختی که در مسیر هستند و در این بین موتورسوارها هم طلبکارانه تو را به این سو و آن سو هدایت می‌کنند تا راهشان را باز کنند.  

 ـ

نه بابا نه حتی از آن پیاده‌رو‌هایی که هر چند ده متر یک بار مجبوری به داخل سواره‌رو بروی چون پیاده‌رو به دلیل ساخت و سازی  از قبیل مغازه، خانه، یا مترو، یا فاضلاب،... با تابلوی عذرخواهی یا بدون تابلوی عذرخواهی مسدود است.

 

نه بابا، فقط پیاده‌رو می‌خواهم، که وقتی دخترانم را به مدرسه می‌برم، مجبور نباشم دوش به دوش ماشین‌ها راه ببرمشان.

تاریخ بخونیم

گفتم: وقتی بهش رأی می‌دادی به چی فکر می‌کردی؟  

گفت: آخه وقتی شهردار بود چاله جلو در خونه ما رو دو روزه کندند و پرش کردند. فکر کردم پس اهل کار کردنه، خوبه رئیس جمهور بشه.

  

می‌گم اما تاریخ نشون داده تو این مملکت اگر کسی کار کنه، رئیس جمهورش نمی‌کنند،  

در بهترین حالت از کار برکنارش می‌کنند، 

و گرنه

یه چیزی بهش می‌بندند و بی‌آبروش می‌کنند، 

یا اگر انقدر کارهای بزرگی کرده باشه که نشه هیچ جوری روش سرپوش گذاشت تو حمام رگش رو می‌زنند.