سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

زندگی مشترک (1)

علی گفت: 9 صفحه کار تایپی دارم، 3 صفحه من تایپ می‌کنم، 3 صفحه تو تایپ کن، 3 صفحه‌ی باقی‌مانده را هم باز خودم تایپ می‌کنم. 

گفتم: من می‌خواهم بخوابم، اول من 3 صفحه‌ی خودم را تایپ می‌کنم و می‌خوابم، بعد تو بشین و تایپ کن. 

کنار من نشست، و در حالی که من تایپ می‌کردم، مدام بلبل‌زبانی کرد تا موقع کار خسته نشوم و بی‌خوابی اذیتم نکند. کاغذها را ورقی زد و با خنده گفت: خب، تو تا الان، 6 صفحه‌ی من را تایپ کرده‌ای، حالا 3 صفحه‌ی خودت را تایپ کن!

نظرات 3 + ارسال نظر
سایه یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:06 ق.ظ http://godmother.blogsky.com

آخه
نازی
زرنگ نباشی همینجوری سرت کلاه میره دیگه
چه دوره زمونه ایی شده خواهر

قطب نما پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ق.ظ


سلام
احتمالا کلی هم کیف کردین . بهانه ای بوده واسه ناز و نیاز وگرنه که یک delete all خرجش بود دیگه ...
راستی . شاد باشید.

یادم باشه آن باری را که مطالب تایپ شده را delete کردم را هم بنویسم!

[ بدون نام ] شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:31 ب.ظ

خیلی با حال بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد