اولین خاطرهای که از عروسی دارم، از عروسیای در گرگان است که به نظرم خیلی شاهانه بود، میهمانی در باغی بود (حیاط بزرگ) که دیوارهایش برق میزد (از این سیمانرنگیها که خرده شیشه دارد) و کفش عروس مثل کفش سیندرلا بلوری بود (طلقی) و لباس میهمانها مثل ستارههای آسمون برق میزدند (پولک و نگین و منجوق) و در چشمهای من همه چیز خیلی خیلی تجملاتی بود و خیلی به من خوش گذشت.
بچگی هم عالمی داشت ....
سحر!!!
این فرشته کوچولو دلش درد نگیره، دو تا خیار !! معمولا خیار باعث می شه کلیه های آدم فعالیت بیشتری رو نشون بده، پوشک شو محکمتر ببند :)
مروا از بغل علی و من، پیش کس دیگری نمیرفت و در این عکس بغل عموی من نشسته است، و آن خیارها رشوهای است که گرفته تا آرام بنشیند و بهانهی مامان و بابایش را نگیرد. آن شب تقریبا به تعداد دفعاتی که بغل دیگران رفت، خیار خورد.
سلام
وبلاگ خوبی دارید.
به من سر بزن و اگه مایل بودی با هم تبادل لینک داشته باشیم.
در زیر وبلاگ یک سایت کسب درآمد از طریق تبلیغات هست که مینوتید آنرا امتحان کنید.
با سلام
تبریک میگم
ایشالا که همیشه به عروسی باشه
من از عروسی ها خاطره خوبی ندارم چون یادمه بعد از عروسی تا یکی دو روز حالم خوب نبود و معدم خوب کار نمی کرد
خوب دیگه آدم نمی تونه جلوی شکمشو بگیره
به نظر من خوردن سیب از خیار بیشتر ضرر داره چون باعث میشه شکم آدم خیلی سنگین بشه و جا برای غذاهای لذیذ دیگه نباشه و این از فنون من بود که یه سیب میگذاشتم کنار واسه بعد ناهار یا شام
من در این زمینه می تونم مشاوره های تخصصی بدم
تا یادم نرفته می خواستم بگم که .... خودتی!!!
سلام.
وب بسیار خوبی داری.
تقاضای تبادل لینک با شما دارم.
اگه مایلید یه نظر تو سایتم بدید.
همچنین سایت ما به یک نویسنده ی خوب مثل شما نیاز دارد.
بازم اگه مایلید یه نظر تو سایتم بدید.
سایت ما:www.apvt.tk
بازدید ما روزی بالای 700 تاست.