دلم پیادهرو میخواهد!
نه بابا، نه از آن پیادهروهایی که پهن است و کفش سنگفرش است و یک طرفش باغچه دارد و راه به راه سطل آشغال دارد؟ و گاهی اغذیهفروشیای صندلیهایش را بیرون چیده است و تو وسوسه میشوی که دمی بنشینی و در بین گذر عابران چیزی بنوشی یا بخوری.
نه بابا، نه از آن پیادهروهایی که بچهها بتوانند در آن لیلی بازی کنند، و تو بتوانی به آسودگی دستشان را رها کنی و تماشایشان کنی که به دنبال هم میدوند.
نه بابا، نه حتی از آن پیادهروهایی که باریک است و کفش سنگفرش است اما جابهجا سنگهایی لق شدهاند و روزهای بارانی پا که میگذاری، آبش میپاشد به پاچه شلوار خودت و بغلدستیهایت، و روی شمشاد باغچهاش که کچل و کج و کولهاست مدام تفهای غلیظ و رقیق میبینی و مغازهدارها هم آشغالهایشان را گذاشتهاند کنار تک و توک درختی که در مسیر هستند و در این بین موتورسوارها هم طلبکارانه تو را به این سو و آن سو هدایت میکنند تا راهشان را باز کنند.
ـ
نه بابا نه حتی از آن پیادهروهایی که هر چند ده متر یک بار مجبوری به داخل سوارهرو بروی چون پیادهرو به دلیل ساخت و سازی از قبیل مغازه، خانه، یا مترو، یا فاضلاب،... با تابلوی عذرخواهی یا بدون تابلوی عذرخواهی مسدود است.
نه بابا، فقط پیادهرو میخواهم، که وقتی دخترانم را به مدرسه میبرم، مجبور نباشم دوش به دوش ماشینها راه ببرمشان.
یادش بخیر دوران دانشجوییم تو تهران و قدم زدن زیر باران در خیابان ولی عصر ....
پیرشدیم رفت به خدا
رفتم توی کف نوشتت یادم رفت بگم با داستان بوی درخت سنجد آپم سری بهم بزن
سلام شما می تونی هر چه می خواهد دل تنگت بگی اما نمی تونی هر چه می خواهد دل تنگت داشته باشی جبر بدی ست ولی خب هست!
منم به روزم
اهنگ ی کهدپرسیده بودین خواننده اش فریدون فراهانیه
ممنون از کمک بزرگی که کردی.
مطالب خوبی دارین
سلام توهم وب خیلی خوبی داری ممنون
ممنونم