پدر با خود نجوا کرد: خدایا مزرعهام تشنه و ترک خورده است، باران بفرست.
مادر زیر لب گفت: خدایا سقف خانهام چکه میکند، خودت ما را از باد و باران حفظ کن.
.
کودک اندیشید: باران ببارد چه بهتر، باران نبارد چه بهتر!
دستم را بلند میکنم به چیدن سیب گونه هایت و من تبعید میشوم به جهنم تو اینجا بهشت دیگریست.....
besiar ziba
دستم را بلند میکنم به چیدن سیب گونه هایت و من تبعید میشوم به جهنم تو اینجا بهشت دیگریست.....
besiar ziba