سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

چاه‌کن

از خواهر بزرگترم خیلی لجم می‌گرفت. به نظرم قاشق‌چایخوری بود. پیکانی بود که جلوی بنز را گرفته بود و راه هم نمی‌داد.

دبستانی بودم و روی پله‌های حیاط نشسته بودم که چشمم افتاد به یک چوب باریک که چند میخ زنگ‌زده‌ی کج و کوله‌ از توش بیرون زده بود.

برخلاف من، خواهرم همیشه در کارهای خانه به مامان کمک می‌کرد، خانه را جمع و جور می‌کرد و جارو می‌کرد و اتاق‌ها را مرتب می‌کرد.

توی دیوار هال یک تورفتگی بود که جالباسی هم آنجا بود و همیشه نامرتب بود و خواهرم روزی چندبار آنجا را مرتب می‌کرد.

چوب باریک را برداشتم و گذاشتم زیر جالباسی تا وقتی خواهرم می‌رود آنجا را مرتب کند، این میخ‌ها برود توی پایش!

بعد هم رفتم با داداشم مشغول بازی شدم، داشتیم قایم‌موشک بازی می‌کردیم که داداشم چشم گذاشت و من هم که گرم بازی بودم، رفتم تا پشت لباس‌های جالباسی قایم شوم که، میخ رفت توی پایم!

سوءتفاهم

(۱)

حوا پرسید: این چیه؟

گفتم: سیمای موبایلمه

گفت: سیما نه نیما!

(۲)

قصه‌ی خروس‌زری پیرهن‌پری می‌گفتم: قوقولی قوقو سحر شد ...

حوا گفت: نه، من شدم، سحر نه، من!

(۳)

به حوا گفتم: تو عزیز منی

گفت: نه عزیز۱ نیستم، من گل بابااَمَم. عزیز، توی کامپیوتره.

۱: عزیز، مادربزرگِ پدربزرگِ حوا است! که هنوز زنده است و عکسش در کامپیوتر است.

مرارت‌های عکاسی

عکاسی در خانه‌ی ما کار سختی است؛ سوژه اگر من باشم که کسی نیست عکس بگیرد. سوژه اگر علی باشد که تصویرش ممنوعیت شرعی دارد چون وقتی خودمان در خانه هستیم مثل ابوالبشر لباس می‌پوشد. سوژه اگر حوا باشد یکراست می‌آید پشت دوربین کنار من می‌ایستد تا مانیتور دوربین را تماشا کند. سوژه اگر مروا باشد با سرعت خودش را به دوربین می‌رساند و دستش را به سمت لنز دراز می‌کند تا دوربین را بگیرد.

برای گرفتن عکس‌های معمولی هم مجبورم شکار لحظه کنم چه برسد به عکس‌های غیرمعمولی (مثل وقتی که حوا می‌خواهد از سینه‌ی خودش مروا را شیر بدهد!) که من هنوز نتوانسته‌ام شکارشان کنم.

لغت‌نامه

سازنده

لغت

معنی

حوا

نِخاخُن

نگاه کن

حوا

تُم‌تُمُغ

تخم‌مرغ

حوا

نَخُن

نکن

حوا

خانون

خانوم

حوا

شی‌شی

شیشه شیر

حوا

کِباب

کتاب

حوا

کفیث

کثیف

حوا

موروا

مروا

کیارش

ممرم

کمرم

اشکان

اتاق پذی‌پذایی

اتاق پذیرایی

تیام

شیردریایی

فواره

سمانه

لالیم‌لا

نیم‌لا

ایالت کاسپین!

هفته‌ی گذشته یک‌روزه قزوین رفتیم. از باغ سرسبزی که سراغ داشتم بعد از خشکسالی‌های اخیر تنها چند درخت گلابی و بادام و گردو مانده است. مابقی درخت‌ها را که خشک شده بودند از ریشه درآورده‌اند تا آب موجود برای این درخت‌های باقی‌مانده کفایت کند.

بفرمایید گردوی تازه