وقتی که بچه بودم، میرفتیم لموک۱ خانهی داییام، باغی که استخر داشت و کلی درخت و پروانه و سنجاقک و یه عالمه قورباغه! یک پسری۲ بود که سنجاقکها را شکار میکرد و در هر دستش یک سنجاقک میگرفت و آنها را آنقدر به هم نزدیک میکرد تا با هم دعوا کنند. طی این جنگ یکی سر آن یکی را میخورد. بعد آن که زنده میماند را رها میکرد که بپرد. اما بالهای سنجاقک برنده بین انگشتان پسر همیشه آسیب میدید و دیگر توانایی پریدن نداشت، گاهی هم طی جنگ آنقدر آسیب میدید که دیگر نمیتوانست بپرد. همیشه از دیدن برنامهی نود و فردوسیپور۳ یاد آن پسربچهی تخس میافتم. نمیدانم امشب مدیرعامل قبلی استقلال را میخواهد به جان کی بیندازد! باید همهی برنامههای شب تلویزیون تمام شود بعد برنامهی نود شروع شود تا ببینیم که چه میکند. وقتی هم که برنامهاش شروع میشود، با خداست که کی تمام شود، صاحب که ندارد! علی حسابی از برنامهی نود و بهخصوص از فردوسیپور دفاع میکند و معتقد است بیستمیلیون! تماشاچی دارد و بهترین برنامهی تلویزیون است و اگر در هر زمینهای یک برنامه مثل نود داشتیم، چنین میشد و چنان میشد. انگار الان که در فوتبالمان برنامهی نود داریم، فوتبالمان چه شده است؟ میگوید: این برنامه تابوها را شکسته است، مسئولین را پاسخگو کرده است، کمک به شفافسازی کرده است و ... من میگویم: فردوسیپور را پولدار، فوتبالیستها را پر رو، مسئولین را بیآبرو، بچههایم را بیخواب کرده است و من را هم بیشوهر! ۱- روستایی در شمال ۲- پسرخالهی دخترداییام ۳- درد و بلای مزدک میرزایی بخورد توی سرش |