علی پرسید: چطوری متن را عمودی تایپ کنم؟ گفتم: کنترل + ۶ را بگیر و تایپ کن. دوباره پرسید: چطوری از این حالت خارج بشم؟ گفتم: انتهای مطلبت دو بار کنترل + ۶ بگیر. خندید و گفت: میخواهی ۳ بار بگیرم، میخواهی ۶ بار بگیرم. خب بگو بلد نیستم، چرا چرند میگی؟ خلاصه این که حتی حاضر نشد امتحان بکند و نتوانست کار مشتری را انجام دهد و مشتری رفت! علی پرسید: این ماوس چرا کار نمیکند؟ گفتم: باید داخل آن یکی درگاه میزدی. نگاهی عاقل اندر سفیه کرد و گفت: پشت کیس یک جا هست که ماوس میرود، ده تا که کار نگذاشتهاند، ایراد از ماوس است. حتی حاضر نشد یک نگاه دیگر به پشت کیس بیندازد. بلند شدم و خودم ماوس را دوباره وصل کردم به درگاه دوم، و ماوس کار افتاد. داشت با زحمت زیاد یک میخ کلفت را داخل یک چوب خیلی سخت چکش میزد، و میخ نه کج میشد و نه تو میرفت. گفتم: میخ را کمی چرب کن. هرهر خندید: چرب کنم؟ از شدت خنده نمیتوانست چیزی بگوید. بعد از کلی کلنجار رفتن، میخ و چکش را ول کرد و من میخ را چرب کردم و با دو تا تقهای که زدم، میخ تا نصفه داخل چوب رفت و علی چکش را پس گرفت و کار را خودش تمام کرد! اما حالا بعد از ده سال که از زندگیمان میگذرد، موقع سیمان کاری از من دستکش آشپزخانه خواست تا دستش با سیمان تماس پیدا نکند، دستکشمان اندازهاش نبود. پیشنهاد دادم قبل از کار دستش را با روغن زیتون چرب کند، قبول کرد و نتیجهاش را هم دید. حتی بعد از اتمام کار، وقتی دستش را شست، هنوز نرمی روغن زیتون روی دستش بود. |