اولین خاطرهای که از عروسی دارم، از عروسیای در گرگان است که به نظرم خیلی شاهانه بود، میهمانی در باغی بود (حیاط بزرگ) که دیوارهایش برق میزد (از این سیمانرنگیها که خرده شیشه دارد) و کفش عروس مثل کفش سیندرلا بلوری بود (طلقی) و لباس میهمانها مثل ستارههای آسمون برق میزدند (پولک و نگین و منجوق) و در چشمهای من همه چیز خیلی خیلی تجملاتی بود و خیلی به من خوش گذشت. |