(۱) حوا پرسید: این چیه؟ گفتم: سیمای موبایلمه گفت: سیما نه نیما! (۲) قصهی خروسزری پیرهنپری میگفتم: قوقولی قوقو سحر شد ... حوا گفت: نه، من شدم، سحر نه، من! (۳) به حوا گفتم: تو عزیز منی گفت: نه عزیز۱ نیستم، من گل بابااَمَم. عزیز، توی کامپیوتره. ۱: عزیز، مادربزرگِ پدربزرگِ حوا است! که هنوز زنده است و عکسش در کامپیوتر است. |