سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

سحر

گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است

۲۳ تیر ۸۷

یکی از روزهای حاملگی مروا بود که پشیمانی به سراغم آمد که نکند چون اختلاف زمانی  دو تا  بارداری کم است این یکی بچه‌ام جوجه بشود، ریز و لاغر و قد کوتوله. نکند چون حوا در اوج شیرینی و شیرین‌زبانی و ... است کسی به این یکی توجه نکند و بچه‌ام غریب بماند.

اما حالا که مروا ۳۶۲ روزه است می‌بینم که نه بابا:

اولا وقتی مروا به دنیا آمد، ۲۵۰ گرم وزنش بیشتر و ۲ سانتی‌متر قدش از حوا بلندتر بود. بعد هم که انگار این بچه چشاش سگ دارد! همه را می‌گیرد. کاملا خودش را توی دل همه جا کرده است. و خلاصه خوب بلد است چی کار کند که حتی دل حوا را هم طوری ببرد که روزی صد تا ماچش کند و  بهش بگوید: عزیز گلم!

البته مطمئنم که حوا هم از آمدن مروا ضرر نکرد و بی‌توجهی ندید و به قول معروف هوو سرش نیامد و مروا واقعا همدمش شده است و نگرانی من هم بی‌مورد بوده، مثل بقیه‌ی نگرانی‌هایم که بی‌موردند.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
هپلی دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:06 ق.ظ http://happali.blogsky.com

چون گفته بودی زن نیستی و یه پا مردی و دست فرونت هم خوبه و .........

و روز پدر هم باید تبریک بگم

اومدم بگم یادم نرفته

تبریک

شرمنده کردی، ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد