این علی از آن آدمبزرگهایی است که اگر من بچه بودم خیلی دوستش میداشتم، اما حالا که خودم آدمبزرگ هستم، علی، بچهای است که خیلی دوستش میدارم.
بچگی علی را به خصوص در رفتارش با بچهها خوب میشود دید. دیشب و پریشب که با تیام و کیارش و امین و حوا و مروا رفتیم پارک، فرصت مناسبی بود که بیایید و ببینید و حرفم را قبول کنید.
مامانم تا به حال چند بار به علی گفته که دلش میخواست بابایی مثل علی میداشت و البته اظهار کرده که همین الان هم حاضر است دخترخواندهی علی شود!
نمیدونم مامانم حاضره مادری مثل من داشته باشد؟ راستی از این که بچهای مثل من داره راضی هست که حالا بخواهد مادری مثل من هم داشته باشد؟
بین خودمان بماند، من که حاضر نیستم دختر مامان و بابام باشم! ترجیح میدادم دختر علی میبودم! بعد هم یک شوهری مثل علی میآمد و من را میگرفت! بعد هم پسری مثل علی به دنیا میآوردم. خلاصه علی هر نقشی بهش بدهی، خوب بازی میکند.
وای خسته شدم چقدر از این خودخواهِ تنبلِ خونسرد تعریف کردم.
سلام سحر جان خوبه
که اینقدر امیدوارى خانمى !!
خوشحال مى شم سر بزنى
گلم روزات یاسمنى
سلام. یعنی دوباره مینویسین؟ چه خوب که یک وبلاگ قدیمی فعال شده.